جدول جو
جدول جو

معنی شب چراغ - جستجوی لغت در جدول جو

شب چراغ
گوهر درخشان، گوهری که در شب مانند چراغ می درخشد، چراغانی در شب
تصویری از شب چراغ
تصویر شب چراغ
فرهنگ فارسی عمید
شب چراغ
(شَ چَ / چِ)
چراغ شب، گوهر آبدار و درخشنده. (ناظم الاطباء) ، گوهری است افسانه ای که در شب مثل چراغ میدرخشد. و قصه اش این است که گاومانند جانوری است در دریا که در شب بیرون می آید و گوهر مذکوررا از دهان خود بیرون می آورد و بر زمین می نهد و در روشنایی آن میچرد و باز آن را به دهان میگذارد و در آب میرود. مردم در کمین نشسته اند، آن گوهر را میربایند. (فرهنگ نظام). گوهری که در شب مانند چراغ افروزدو روشنایی دهد. (ناظم الاطباء) ، کرم شب تاب و عربان ولدالزنا خوانندش. (برهان قاطع). کرم شب افروز. کرم شب تاب. (ناظم الاطباء). شب چراغک. چراغله. رجوع به شب تاب در معنی فوق شود، چراغانی در شب. (فرهنگ فارسی معین) : رسم شب چراغ در آن دیار (ختا) بر این موجب است که در درون کریاس پادشاه گویی سازند از چوب و روی آن چوب را به شاخ سرو پوشند و صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اطراف آن بندند... (حبیب السیر چ طهران، خاتمه ص 43) ، درّ شبگون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شب چراغ
هر گوهر آبدار و درخشنده، کرم شب تاب شب چراغک، چراغانی: رسم چراغ در آن دیار (ختا) بر این موجب است که درون کریاس پادشاه گویی سازند از چوب و روی آن چو را بشاخ سرو پوشند و صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اراف آن بندند
فرهنگ لغت هوشیار
شب چراغ
((~. چِ))
هر گوهر آبدار و درخشنده، کرم شب تاب، چراغانی
تصویری از شب چراغ
تصویر شب چراغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب آرا
تصویر شب آرا
(دخترانه)
آراینده شب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شب چراغک
تصویر شب چراغک
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کاونه، یراعه، چراغک، شب فروز، آتشک، چراغینه، ولدالزّنا، آتشیزه، کمیچه، کرم شب افروز، شب تاب، شب افروز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب چره
تصویر شب چره
آجیل و میوه ای که در شب نشینی می خورند، چرای گوسفندان در شب، شب چرا، برای مثال گرگ آمده ست گرسنه و دشت پربره / افتاده در رمه، رمه رفته به شب چره (ناصرخسرو - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب برات
تصویر شب برات
شب پانزدهم شعبان، شب چک
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گُو هََ رِ شَ چِ)
و شبچراغ گوهری که در شب چون چراغ نماید. گوهری که در شب چون چراغ درخشد. گوهری را گویند که در شب مانند چراغ افروزد و روشنایی دهد. گویند: گاوی در دریامی باشد و شبها بجهت چرا از دریا برمی آید و این گوهررا از دهان خود بر زمین میگذارد و به روشنایی آن گوهر چرا میکند. و آن را درّ شب گون هم میگویند. (برهان قاطع ذیل شبچراغ) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات). گوهری است افسانه ای که در شب میدرخشد. (فرهنگ نظام). شب تاب. شب گون. دّر شب گون. رجوع به شبچراغ، شب گون و شب تاب شود: و هر قندیل را یک گوهر شبچراغ درنهادند. (قصص الانبیاء ص 175).
به شب رنگی آن شب چرا گشت مست
چو ماه آمده شبچراغی به دست.
نظامی (از آنندراج).
هر حرف از او شکفته باغی
افروخته تر ز شب چراغی.
نظامی (از بهار عجم).
رجوع به شب چراغ شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ چِ)
لقبی است که شیرازیان به احمد بن موسی علیه السلام داده اند که در آن شهر مدفون است و بقعه ای دارد. و مهمترین زیارتگاه شهر شیراز است و نزدیک مسجد نو واقع است. حضرت میرسید احمد (ع) در آغاز قرن سوم هجری بشیراز آمد و همان جا وفات یافت. در زمان اتابک سعد بن زنگی امیرمقرب الدین مسعود بدرالدین وزیر این شهریار بقعه و گنبدی بر مزار وی ساخت و اتابک نیز رواقی بر آن افزود و سپس ملکه تاش خاتون مادرشاه ابواسحاق اینجو در سالهای 745- 750 هجری قمری تعمیرات اساسی در آن انجام داد. (و تاریخ بنای اصل قبه طبق شیرازنامه در سال 744 هجری قمری بوده است. (تعلیقات قزوینی بر شدالازار ص 393)) و بقعه و بارگاه و مدرسه عالی و مدفنی برای خود در جنوب آن ساخت و سی هزار جزو قرآن نفیس منحصر بفرد با خطوط ثلث طلایی و تذهیب عالی مورخ به 745 و 746 هجری قمری را بر آن وقف نمود. از ابنیۀ شاه خاتون چیزی باقی نیست لکن قرآنها محفوظ مانده است و در موزۀ پارس نگاهداری می شود. درزمان سلطنت شاه اسماعیل اول بسال 912 متولی بقعه که نامش میرزا حبیب اﷲ شریفی بود تعمیرات اساسی در این بنا انجام داد و در 997 هجری قمری بر اثر زلزله نیمی از بنا منهدم گشت و تعمیر مجدد یافت و در قرن سیزدهم هجری چند بار خراب شد و مجدداً تعمیر و ساختمان گردید و فتحعلیشاه قاجار در سال 1243 هجری قمری ضریحی بر آن وقف نمود. بر اثر زلزلۀ سال 1269 باز خرابیهایی به بقعه وارد آمد و مرحوم محمد ناصرظهیرالدوله آن راتعمیر کرد بیت ذیل را درباره گنبد شاه چراغ قبل ازخرابیها و تجدید ساختمان نقل مینمایند:
نور میبارد از این گنبد هفتاد و دو ترک
از در مسجد نو تا به در شاه چراغ.
آخر بار مرحوم نصیرالملک گنبد آن را تعمیر نمود ولکن بعلت شکافهای متعددی که برداشت در سال 1337 هجری شمسیگنبد را برچیدند و بجای آن با آهن و مصالح ساختمانی مناسب گنبد سبک و قابل دوام بهمان طرح و بهزینۀ مردم شیراز ساخته اند. بنای کنونی مشتمل بر ایوان اصلی در مشرق و حرم وسیع و شاه نشینهایی از چهار جانب و مسجدی در جانب مغرب حرم و اطاقها و مقبره های متعدد متصل به بقعه است. آینه کاری و نوشته های گچ بری و تزیینات و درهای نقره و رواق و حرم وسیع این بقعه بسیار جالب توجه است و مرقد مطهر در شاه نشین بین محوطۀ زیرگنبد و مسجد بالای سر امامزاده قرار دارد و این سبک مرقد که در وسط محوطۀ زیر گنبد بنا شده از زیارتگاههای معروف شهر شیراز بشمار میرود. دو منارۀ کوتاه در دو انتهای ایوان زینت بخش بقعه بوده و صحن وسیع از سه جانب آن را احاطه نموده است. بقعۀ شاه چراغ در تاریخ 20 بهمن ماه 1318 هجری شمسی ذیل شمارۀ 363 در فهرست آثار تاریخی بثبت رسیده است. (اقلیم پارس تألیف سیدمحمدتقی مصطفوی ص 64). و نیز رجوع به احمد بن موسی بن جعفر... شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند
لغت نامه دهخدا
(چِ)
کنایه ازخراب و ویران و ناآباد. (آنندراج). خراب و ویران و شهر ناآبادان، بی نظر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ چِ)
قسمت بالای فتیلۀ چراغ پس از سوختن. رجوع به گل چراغ گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ چِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کردستان. واقع در 21هزارگزی شمال کوزران با 100 تن سکنه است. آب آن از چاه و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ چَ / چِ)
آلتی فلزین که پیچ چراغ نفطی در آلت و فتیله از وی گذرد بر سر نفت دان چراغ. آلتی فلزین که بر سر شکم بلورین یا فلزین چراغ استوار کنند و فتیله از آن گذرد و پیچ چراغ نیز بدان پیوسته است. (یادداشت مؤلف) ، اول شب، به اصطلاح دکانداران که در آن وقت نسیه نفروشند و نسیه را به شگون نگیرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ چَ / چِ)
چراغ سبز و تازه و پرنور:
شد برافروخته چو سبز چراغ
سبزدرسبز چون فرشتۀ باغ.
نظامی (هفت پیکر ص 197)
لغت نامه دهخدا
(هَِ چِ)
عوام آنگاه که چراغ روشن است و سوگند خوردن خواهند اشاره به چراغ افروخته کنند و گویند: به این شاه چراغ. (یادداشت مؤلف). یا به این شاه چراغ قسم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ چِ)
بمعنی خوبی و روشنایی. (آنندراج). چراغ. چشم و چراغ. رجوع به چراغ و چشم و چراغ شود، هر چیز گزیده و نخبۀ از سایر چیزها، کنایه از محبوب و معشوق. (آنندراج) :
تا ظن نبری چشم چراغا که شب آید
چشم و دل من سیر شود زان لب شیرین.
فرخی (از آنندراج).
رجوع به ’چشم و چراغ’ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ چَ / چِ غَ)
شبچراغ. کرم شب تاب. (ازفرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء). شب افروز:
شب چراغک چراغله شب تاب
کرمکی کو بود شب افروزان.
نیازی بخاری (از حجازی)
لغت نامه دهخدا
دارا صد چراغ یا چراغهای بسیار، از چوب صورت درختی سازند با شاخه های بسیار و بر هر شاخه جاها گذارند و چون بر آن جاها چراغ گذاشته بر افروزند مانند درختی از آتش نمودار گردد
فرهنگ لغت هوشیار
شب چک شب پانزدهم ماه شعبان چراغان درشب چکک آن چنان شد که گیتی رشک هفتم آسمان شد (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبچراغ
تصویر شبچراغ
گوهر درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
غذائی که ناشتا بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
آجیل و میوه که در شب نشینی صرف کنند تنقل، چریدن چارپایان در شب چرای ستور در شب
فرهنگ لغت هوشیار
نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم ووقت صحبت با یاران صرف کنند شب چره تنقلات: بعیش یکدمه احمد مساز با شربت ز نقل لب چره بردار توشه جاوید. (احمد اطعمه لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب چراغک
تصویر شب چراغک
کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب برات
تصویر شب برات
((~. بِ یا بَ))
شب پانزدهم شعبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
((چَ))
ناشتایی، غذای اندک، خوراک وحوش و طیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب چره
تصویر شب چره
((~. چَ رِ))
آجیل و میوه که در شب نشینی می خورند
فرهنگ فارسی معین
تنقلات، شب چره
فرهنگ گویش مازندرانی
تنقلات، هله هوله
فرهنگ گویش مازندرانی